تو تنهائی مثِ
شب های تکرار
کُنجت خلوت ترینه
نازنین یار
تو که بارون ترین
ابر سخائی
نگاهم کن بگو
بی ما کجائی ؟
تو در پیشم ولی
دور از تلاطم
تو اون موجی که ننگش
خواب و آروم
تو رو دریا میگم
آبی ترینم
یه پهنه پر ز احساس و خروشی
واسه خاکی ترین مخمل نسوزی
تو سبزی باقی و در خود خموشی
یه پارچه شوری اما
بی هیاهو
صدام کن من که خوابیدم
چشات کو ؟
لبای ترس و وحشت
آخرینه
تهِ گرما و احساس
اولینه
شبام پژمرده شد بی اسم نازت
هراس آخرم اون یکه رازت
تو محزونم نکن لبخند پرواز
فراموشم نکن آبی ترین راز
بگیر و خنده کن بشمر هوا رو
دستم قلبم دلم این بی نوا رو
که تنهائی توی
خونم نجوشه
صدام بی رونقه
لبهام خموشه
تو تنهائی ولی
من در کنارت
اگرچه خُرد و کوچک
در جوارت
میگم حالا که لبخندت ولو شد
همه حرفام چرند بودش یهو شد .
۹ / خرداد / ۸۵
لنگرود
webloge zeeba va por mohtavaee dareen, mamnoon meesham az bloge manam bazeed koneen
سلام دوست عزیز
از وبلاگت بازدید کرم با حال بود
خوشحال میشم به ماهم سر بزنی
راستی اگه اومدی نظر یادت نره !!!
امین اهواز