بیا از بوسه بخندیم
دلو از فردا برونیم
بذار اشکو پای پیوند
بگو تا ساکت نمونیم
ساکت و ملعبه ی مرده دلا
ساکن هر شب و روز و جمعه ها
بیخودی بردن دل توی هوا
اون هوا که سرشکونده به خدا ۲
لالائی خوندن یه چیزه
خودفریبی کی عزیزه
دلو با فردا شروع کن
بوسه ده هر چی عزیزه
لب غصه نشین تنها
لب دلتنگی حرفا
حرف بوسه رو خبر کن
واسه نورافشون دلها
رنگ شادی رنگ چشمات
نه هزار رنگ ستاره ست
رنگ بی رنگ شراره است
دِ دورنگی کی چیکاره ست ؟ ۲
منم امروز و هنوز و پرسه ها
رنگ دل رنگ خدا داره هنوز
وله از هر چی حسود و بددله
عطر بارونی ریگ و ساحله
فردا باس باید برم کنار دل
اونجا که مرغ هوا خبر میده
اونجا که موجای خسته ی شبو
وصله ی ساحل بی سفر میده ۲
۷ غروب ۱۷ دی
سلام
شما شاعرین؟
خوش به حالتون.
من همیشه فکر می کنم شاعرا هیچی تو دلشون نمی مونه. چون راحت می تونن همه چیزو به نظم دربیارن. اما ما چی؟
منم به روزم.
با امید و امنیت
سلا عزیز خوبی
من قصد ایراد گرفتن نداشتم
منم منظورم همین بود که قالبت رو ساه تر بکنی
الان بهتر شده.
قالب من هم سادست خودم درست کردم
خلاصه قصدی نداشتم دوست من
ممنون از تعریفت
من خوشحال میشم از راهنماییات استاده کنم